قصه های کودکی

ساخت وبلاگ

یک روز صبح مادری برای بیدار کردن پسرش رفت...

مادر : پسرم بلند شو ، وقت رفتن به مدرسه است !
پسر : اما چرا مامان ؟ من نمی خوام برم مدرسه!
مادر : دو دلیل به من بگو که نمی خوای بری مدرسه !
پسر : یک که همه بچه ها از من بدشون می یاد ! دوما همه معلم ها از من بدشون می یاد !
مادر : اُه خدای من ! این که دلیل نمی شه ! زود باش تو باید بری به مدرسه !
پسر : مامان دو دلیل برام بیار که من باید برم مدرسه ؟
مادر : یک تو الآن پنجاه و دو سالته ! دوما اینکه تو مدیر مدرسه هستی !!!

 

سلام سلام یه سلام مخصوص به دانش آموزان عزیزی که چند روز دیگه..گریه

بی خیال..این هم یک داستان طنز تقدیم به شما! 


قصه های کودکی...
ما را در سایت قصه های کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdad softhaaa18970 بازدید : 310 تاريخ : يکشنبه 5 آبان 1392 ساعت: 22:59

شکر کار هميشگيمه. اما اوضاع چندان هم جالب نيست . به خاطر مرخصي ناچارا موضوع رو به همکارام گفتن.الان بايد جواب سوالايي رو بدم که خودم ارزوي دونستنشون رو دارم . کارم خيلي سخت شده برام دعا کنيد. پيام همتون رو خوندم ولي نمي تونم تاييدشون کنم شرمنده.
قصه های کودکی...
ما را در سایت قصه های کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdad softhaaa18970 بازدید : 283 تاريخ : يکشنبه 5 آبان 1392 ساعت: 20:04

                


امروز دوستان خوبم یه سایت در زمینه تی شرت محرم دیدم خوشم اومد عکس های تی شرت محرم را از این سایت گذاشتم

تی شرت ماه محرم

تی شرت ماه محرم

خرید آنلاین تی شرت محرم

خرید آنلاین تی شرت محرم

تی شرت های محرم

تی شرت های محرم


قصه های کودکی...
ما را در سایت قصه های کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdad softhaaa18970 بازدید : 314 تاريخ : شنبه 4 آبان 1392 ساعت: 21:12

سلام دوستان.

این پست یک دعوتنامه است. دعوتنامه ای برای همه هر کس که به این کلبه ی مخروبه سر میزنه.

من ازتون دعوت میکنم که اگر پستی یا مطلبی یا دلونشته ای دارین و یا هرچیزه دیگه ای که به نظرتون جالب میاد برای من بفرستید تا من بذارمش تو وبم.

میدونم اکثر کسایی که به این وبلاگ سر میزنن خودشون وبلاگ نویس اند ولی خب یک سری مطالبی هست که فکر میکنیم ارزش نوشتن دارن ولی به دلیل خود سانسوری نمیذارمیشون تو وبمون من میتونم اون سری از مطالب رو توی وبم بذارم ( حالا اگر خواستید با اسمتون منتشر میکنم یا اگر نخواستید بدون اسمتون منتشر میکنم )

دوستانی که وبلاگ ندارند که قضیه شون جداست و در واقع هر مطلب خوبی که برای من ارسال بشه من اون رو به عنوان یک پست از طرف مخاطبین منتشر میکنم.

خوب باشید.

دیالوگ :

دیگه راجع به مادر من حرف نزن

سعادت کو؟

تنها دیالوگ های شهاب حسینی ( آفریقا )

- دوسش داشتی باهاش ازدواج کردی؟

- من قبل از ازدواج اصلا نمیشناختمش.

- هه!!! البته فرقیم نداره من عاشق هاروی بودم

سینا میلر و گلشیفته فرهانی ( درست مثل یکی زن )

پ.ن 1 :‌ دوستان اشتباه نکنید من خودم و وبلاگم رو خیلی دست بالا نمیگرم فقط دلم میخواد وبلاگم غنی تر از این چیزی باشه که هست.

خزعبل نوشت : این یارو هست تو جومونگ اسمش هست « نارو » احتمالا اسم باباش حیله گر بوده آخه نارو زده.


قصه های کودکی...
ما را در سایت قصه های کودکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdad softhaaa18970 بازدید : 276 تاريخ : شنبه 4 آبان 1392 ساعت: 18:44